حرفِ رفتن که شد بر سرم انگار
خراب و ویران شدهرچه درو دیوار
ببین نرفته دلم برایت شور می زند
بانو ولی دلِ تو انگار که نه انگار
ازیه حس بد همیشه واهمه داشتم
ازحس نحس و شوم قلب بی قرار
تق تق کفش رفتنت برسینه ام شده
مثل تبر که میخورد به ساقه چنار
شکل همان چنار میمیرم از درون
عین مرد، درست مثل کوه ، باوقار
دلم بارها شکست وگفت چیزی نیست
همیشه گفت که خوبم ولی این بار...
به جرم عاشقی دلم را تنبیه میکنم
فلک؛نه بدتر.سیانور؟نه...سنگسار
( دلخون )
نظرات شما عزیزان:
زمستااااااااان 
ساعت15:59---25 آبان 1391
دلم بارها شکست و گفت چیزی نیست///همیشه گفت که خوبم ولی اینبار....
مرسی از شعرت
khorshid 
ساعت13:06---18 مهر 1391
الــــــــي 
ساعت0:25---13 مهر 1391
سرودمت نه به زیبایی خودت-شاید
که شاعر تو یکی چون خود تو می باید
لبم عطش زده ی بوسه نیست،حرف بزن!
شنیدنت عطش روح را می افزاید
یکی قرینه تنهائی ام ،نفس به نفس
تو را پسند غزل های من می آراید
حسین،میثم 
ساعت23:57---7 مهر 1391
سلام دوست عزيزم
وبلاگ قشنگي داري ماهم يه کلبه درويشي به نام "چيک چيک دلهاي تنها"داريم اگر سري به اين کلبه بزني يعني صاحبان اين کلبه را خوشحال کردي.
پـــــــــــــــــــــــــس منــــــتــــظـــــرتـــــــم
راستي اگر مايلي ودوست داري مارا با عنواني که گفتم لينک کن بعد از اينکه لينک کردي بيا تو وبلاگم بدون تايئد من وبلاگ خودت را با عنوان دلخواهت لينک کن.
("::حسين،ميثم::")